یواشکی...

یواشکی...

 

خیلی یواشکی هایمان عوض شده است
دروغ چرا؟ بعضی ها جوان که بودند یواشکی یک کارهایی می کردند...
یواشکی ساکشان را می بستند و بدون این که پدر و مادر بفهمند
با خودشان بیرون می بردند و به بهانهٔ مدرسه، جیم می شدند و می رفتند جبهه.
قبلش یواشکی دست برده بودند توی شناسنامه و سن شان را تغییر داده بودند.

بعضی ها هم یواشکی دار و ندارشان را می دادند به فقرا یا کمک می کردند به جبهه.
شب ها یواشکی از چادر یا اتاق یا سنگر می زدند بیرون و نماز شب می خواندند.
بودند رزمنده هایی که یواشکی پوتین های بچه های دیگه رو واکس میزدند
یا ظرفهاشون رو یواشکی می شستند....
بودند فرمانده گردان هایی که وقتی بقیه خواب بودند،
یواشکی و بی سر و صدا، صـبح زود دستشویی ها رو طی میکشیدند و...
یواشکی های شان هم عالمی داشت . . .
بی اختیار یاد این آیه می افتم که
«رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکر الله
و إقام الصلاة و إیتاء الزکاة یخافون یوما تتقلب فیه القلوب والأبصار»

آیه37-سوره نـور
براسـتی چه مردانی بودند؟!
آن ها از چه می ترسیدند و ما از چه؟!

شهدا! شما که صدایتان به خدا میرسد! به او بگویید خلوت های ما را نگاه نکند...

و چگونه در بستر خاک بماند ، آنکه پرواز آموخته است...


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ سه شنبه 4 آذر 1393برچسب:, ] [ 14:38 ] [ tina ]
[ ]